سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صابر
  • صابر ( دوشنبه 87/5/7 :: ساعت 7:54 عصر)

    بسم الله

     

     

    ما عندکم ینفد و ما عند الله باق ولنجزین الذین صبروا اجرهم باحسن ما کانوا یعلمون(97)    سوره نحل

    (آن چه نزد شماست تمام شدنی است و آن چه نزد خداست ماندنی است و قطعاً‏به کسانی که شکیبایی کرده اند اجرشان را براساس بهترین کاری که می کردند می دهیم.)




  • صابر ( شنبه 87/4/1 :: ساعت 10:32 صبح)

    متن سخنرانی دکتر کوشکی در همایش"چگونه به اسراییل کمک می کنیم؟"

    "به نام او "

    مردم کوفه یک اشتباه تاکتیکی داشتند، می‌خواستند دنیا و آخرت را با هم داشته باشند. اما به هیچ کدامشان نرسیدند. و ملعون دنیا و آخرت شدند. چرا و با چه رویی زیارت عاشورا می‌خوانیم و کسانی را که و شایعت و بایعت و تنقبت علی قتالک را لعن می‌کنیم در حالیکه ما این کار را می‌کنیم، لوازم آرایشی خود را از شرکتهای حامی صهیونیسم خریداری می‌کنیم، شرکتهایی که تابلو دارند!

     امروز سومین روزی است که در غزه، نان پیدا نمی‌شود، چون تمام نانوایی‌ها بسته‌اند، چون سوخت نیست و سوخت اضطراری بیمارستان­های غزه دیشب به اتمام رسید و حال باید آنها به چنین فضایی عادت کنند، و آدم باید پدر یا مادر باشد که بفهمد چه حسی دارد که فرزند بیمارش در بیمارستان بدون برق، در حال مرگ است. و عرض کنم حضور شما که احساس چنین شرایطی برای کسی که پدر باشد یا مادر و کسی که انسان باشد خیلی سخت نیست و کافیست که لااقل مثل انسان دوستهای آمریکایی و لامذهب، رگ انسان دوستی­مان گل کند و ببینیم که چه اتفاقی در حال وقوع است و ما در کجای این اتفاق قرار داریم ... سال­های سال است که برای بسته شدن آب بر روی امام حسین (ع) و یارانش گریه می‌کنیم و کسانی را که در این میان نظاره کردند و ساکت بودند لعنت (لعن) می‌کنیم، کسانی­که اسرجت و الحمت و تنقبت لقتالک ... کسانیکه اسب­ها را زین کردند و کسانی که تدارکات را آماده کردند تا آب بروی امام حسین (ع) بسته شد.

     و روزگاری تاریخ و بشریت کسانی را که اسرجت و الجمت و تنقبت برای مردم غزه را لعنت خواهد کرد، کسانی که تدارکات و پشتیبانی را برای بستن حیات بر روی مردم غزه فراهم کردند. و ما کجای این قضیه هستیم،؟! تنها کشور شیعی جهان، کشوری با ادعای بزرگ و ادعای ام القری جهان اسلام، مثل همه کشورهای مسلمان دیگر، به شدت محکوم می‌کنیم، ما حتی حاضریم در هر نوبت، سخنگوی وزارت امور خارجه یکبار را برای ابراز نگرانی کند، دوبار محکوم نماید و یکبار هم به شدت محکوم نماید ... ؟! همان کاری که مسئولین عربستان و پادشاه اردن انجام می­دهند، همان کاری که بان کیمون دبیرکل سازمان ملل انجام می­دهد. کاری که همه روسای دنیا می‌کنند، ما هم اظهار نگرانی می‌کنیم و محکوم می‌کنیم و البته این خیلی خوب است و حواسمان نیست که در زمره کسانی قرار گرفتیم که داریم تدارکات و پشتیبانی را برای رژیم صهیونیستی فراهم می‌کنیم ... خواسته یا ناخواسته ... ؟! بدون هیچ تعارفی، این در حالی است که ادعاهای ضد صهیونیستی ما گوش دنیا را پر کرده است. یکی ... یکی.


    رئیس جمهور ما افتخارش این است که بعد از سال­های سال، بعد از 16 سال پشت تریبونی قرار گرفته است و از قول امام راحل گفته که اسرائیل باید از بین برود و آن جمله از قول امام (ره) دیگر تکرار شد و تلویزیون ما هم پخش نکرد چون خطر داشت و به صرفه هم نبود! افتخارش این است که ماجرای هلوکاست را مطرح کرده است و افتخارمان این است که روز قدس راهپیمایی برگزار کنیم و بدین وسیله وجدان­های خویش را تسکین دهیم و ابراز همدردی نمائیم با مردم مظلوم فلسطین ... ؟!

     بعد از نماز جمعه روغن ریخته را نذر امام زاده می‌کنیم و از آن­جا که امت حزب ا... از سمت میدان فلسطین به سمت منازلشان در حال حرکتند، پلاکاردهایی به دستشان می­دهیم تا محاصره غزه را برای هزارمین بار محکوم کنیم و حاضریم ده هزار بار دیگر هم جنایات اسرائیل را محکوم کنیم، ابراز نگرانی کنیم، مجلس ختم نمادین برگزار کنیم؛ چون هزینه‌ای ندارد.

     اما یک اتفاقی در حال وقوع است،‌ هما­ن­طوری­که بسیاری از مردم کوفه، با وجدان­هایی درد گرفته شاهد بسته شدن آب به روی خاندان اهل بیت بودند ما هم با وجدان­های درد گرفته شاهد بسته شدن رگ­های حیات به روی یک و نیم میلیون نفر انسان، نه برادر دینی ... و نه مسلمان و ... نه مظلوم، که اگر مظلوم باشد : کل سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین ... و اگر مسلمان باشد :

     فقد یهتم بامور المسلمین و ... در هر حال یک و نیم انسان و موجود زنده با رگهای حیات غزه در حال بسته شدن است و ما نه تنها تماشاچی هستیم که تدارکاتچی هم هستیم و باید یک زمانی و یک روزی جوابگو باشیم همان­طور که مردم کوفه در طول تاریخ دارند محاکمه می‌شوند. و وزیر ارشاد ما باید جواب دهد که آقای وزیر ارشاد دولت اصولگرا؛ آقای صفار هرندی، برای سومین سال پیاپی است که شرکت 50 درصد سهام وابسته به شرکت نستله اسرائیل، ساپورتر مالی جشنواره فجر است و در آن­جا غرفه برپایی کند و به سینمای ویژه دست اندرکاران نسکافه رایگان ارائه می‌دهد با افتخار تمام ... ؟! و هزار بار تذکر داده می‌شود اما هیچ اتفاقی نمی­افتد و هر سال با شکوه­تر از سال گذشته، در سینمای ویژه دست اندرکاران چه بسیار روزنامه نگاران و کسانیکه برای گرفتن نسکافه رایگان از حامی جشنواره فجر صف می‌بندند آن­هم در دولت اصولگرای نهم، که وزیرش آقای صفار هرندی است. ! در عصر اصلاحات، در عصری که همه می‌دانند که این شرکت چه نسبت و پیوندی با رژیم صهیونیستی دارد، حتی خواجه حافظ شیراز هم می­داند، اما آقای صفار هرندی نمی‌دانند، چون اگر بدانند و این کار را کرده باشند خیلی بد می‌شود ... مسئولین نوشابه سازی مشهد ان شاء ا... که نمی‌دانند با البته خودشان بر روی شیشه‌های نوشابه، می‌نویسند : تحت لیسانس کوکاکولای نیویورک.

    ولی احتمالاً نمی‌دانند که نیویورک کجاست؟! و کوکاکولا چی هست؟! و  احتمالاً از رژیم صهیونیستی هم چیزی نشنیدند؛ ما حمل بر صحت می‌کنیم. که اگر شنیده باشند و بدانند که ... .

    تاریخ تدارکاتچی‌های رژیم صهیونیستی را لعنت خواهد کرد !

     اسرائیل با افتخار تمام به شرکت­های حامی خودش، جایزه می‌دهد و آن­ها را معرفی می‌نماید و ما با افتخار تمام اجازه فعالیت می‌دهیم و کار اقتصادی می‌کنیم و از سوی دیگر اسرائیل را هم محکوم می‌کنیم؛ پس هم دنیا را داریم و هم آخرت را، چه چیزی از این بهتر ... ؟!

     و وای اگر از پس امروز بود فردایی ... ، قیامتی باشد و در قیامت جایی که سر قاضی آنرا نمی‌شود کلاه گذاشت، جایی که قاضی آن لفاظی را قبول نمی‌کند. و جایی که به قاضی آن نمی‌شود گفت که مسائل پشت پرده را نمی‌دانید، جایی که نمی‌شود گفت : کار اجرایی نکرده‌ای؟! آن­جا اگر پرسیده شود که آقای جمهوری اسلامی، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای خاتمی، آقای احمدی نژاد، قانونی در این مملکت تصویب شد در جهت تحریم شرکت­های حامی اسرائیل، ممانعت از ورود کالاهایی که از طرف این شرکت تهیه می‌شوند و ممنوعیت هرگونه کمک غیرمستقیم مالی به رژیم صهیونیستی، و هیچ­کدامتان اجراء نکردید. نه هاشمی رفسنجانی نویسنده اولین کتاب درباره قضیه فلسطین، کسی­که سرقفلی تمام خطبه‌های نماز جمعه، بیست ساله روز قدس برای ایشان بوده است. و نه آقای خاتمی، که حتماً داغدار فرزندان مظلوم فلسطین است و با آن­ها ابراز همدردی می‌کند. و نه آقای احمدی نژاد؛ دارنده اولین امتیاز مقابله با صهیونیسم در قم 21.

     19 اردیبهشت سال 1369، مجلس شورای اسلامی ایرانی قانونی را تصویب می‌کند که راه را برای هرگونه کمک غیرمستقیم و مستقیم از طرف اقتصاد جمهوری اسلامی به اقتصاد حامیان رژیم صهیونیستی بسته باشد و این قانون تصویب می‌شود، اما هیچ­وقت اجرایی نمی‌گردد.

    و ان شاء الله که آقای هاشمی این را نمی‌دانست چون اگر می‌دانست و کاری نمی‌کرد ... ان شاء ا... که آقای حاتمی نمی‌دانست و ان شاء ا... که آقای احمدی نژاد که مشغول کار عمرانی و سفرهای استانی هستند، این نکته کوچک یادشان رفته است، ان شاء که وزیر ارشاد و وزیر بازرگانی هم یادشان رفته و وزیر صنایع هم نمی‌دانستند و آستان قدس رضوی هم همین­طور.
     و همه ماها که برای زیارت امام رضا به مشهد می‌رویم و برای تکمیل زیارتمان نوشابه مشهد را می‌خوریم هم نمی‌دانیم.
     الناس علی دین ملوکهم، ما که نمی‌توانیم کاتولیک­تر از پاپ شویم، دولت جمهوری اسلامی ایران اجازه داده است پس طیباً طاهرا، حال یا آستان قدس تولید می‌کند و یا شرکت نماینده ایرانی نستله، می‌خوریم و البته مرگ بر اسرائیل هم می‌گوئیم.
     مردم کوفه یک اشتباه تاکتیکی داشتند، می‌خواستند دنیا و آخرت را با هم داشته باشند. اما به هیچ کدام­شان نرسیدند. و ملعون دنیا و آخرت شدند. چرا و با چه رویی زیارت عاشورا می‌خوانیم و کسانی را که و شایعت و بایعت و تنقبت علی قتالک را لعن می‌کنیم در حالی­که ما این کار را می‌کنیم، لوازم آرایشی خود را از شرکت­های حامی صهیونیسم خریداری می‌کنیم، شرکت­هایی که تابلو دارند!

     و این­جا سندی است که من خجالت می‌کشم بخوانم که وقتی یک آدم بیکار و علاف به دولت جمهوری اسلامی اعتراض می‌کند که چرا محصولات شرکتهای حامی صهیونیزم وارد می‌شود و اجازه فعالیت دارد و شرکت خوشگوار مشهد را مثال می‌زند، جواب رسمی دولت جمهوری اسلامی این است :

     «ما تحقیق کردیم شرکت خوشگوار مشهد در اسرائیل ثبت نشده، پس اسرائیلی محسوب نمی‌شود و فعالیتش اشکالی ندارد» من امیدوارم که چنین جوابی در محضر دادگاه الهی که اگر وجود داشته باشد پذیرفته شود و اگر پذیرفته نشود، وای اگر از پس امروز بود فردایی؟!

     آقای احمدی نژاد در یک بخشنامه رسمی نوشابه را ممنوع کرد و دوغ را جایگزین آن نمود، این قانون اندازه یک دوغ و نوشابه هم برای دولت احمدی نژاد ارزش نداشت، چرا باید این قانون متروک بماند.

     هزاران بار، از مطبوعات اصولگرا خواستیم که مطلبی در این­مورد به چاپ برسانیم در پاسخ گفتند که آقای احمدی نژاد به اندازه کافی درگیری دارند، حال شما دیگر مزید بر علت نگردید و دعا کنید که مردم فلسطین را خداوند نجات بدهد، ولی نجات نداد ... ؟! ان الله لا یغیر ما بقوم ...

      از پا حسین افتاده و ما برپای بودیم

     زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

      از دست ما بر ریگ صحرا لعنت کردند

      دست علمدار خدا را قطع کردند


    از دست ما؟! یعنی ما کمک کردیم، اگر شهید مطهری 30 سال پیش فریاد می‌زند که شمر امروز ما موشه دایان است پس جبهه مقابل آن می‌شود سپاه امام حسین (ع).

     موشه دایان آن زمان شمر بود یعنی الان دان هالودز شمر است، الان وزیر دفاع رژیم صهیونیستی شمر است. پس جبهه مقابلش جبهه امام حسین است ولی در این میان نقش ما چیست؟ و کجاست؟! چرا باید فلان شرکت سیگارسازی حامی صهیونیسم 150 میلیون دلار در ایران فروش کند. چرا؟!

    باید تکلیف خودمان را روشن کنیم اگر قرار است رژیم صهیونیستی را به عنوان دشمن استراتژیک خودمان بشناسیم که حتماً این­گونه است، و هر چه که بر سرمان می‌آید به خاطر دشمنی با رژیم صهیونیستی است، دنیا با ما چه مشکلی دارد، عمده مشکلاتی که جهان کفر و استکبار با ما دارد این است که مبنای اعتقادات ما بر این است که اسرائیل باید از بین برود»
     دشمنی آنها با ما سر این جمله است که اگر این را پس بگیریم، همه چیز حل می‌شود؛ انرژی هسته‌ای آزاد می‌گردد؛ مثل پاکستان و ... چون این کشورها برای نابودی اسرائیل شعاری و اقدامی نمی‌کنند بنابراین انرژی هسته‌ای ایشان هم الحاقی و
    NPT نیست و حق مسلمشان است!؟ اگر واقعاً این است؛ باید بدانیم که اعتقاد به شی، اعتقاد به لوازم آن­ را هم در پی دارد. این خیلی عجیب است که بگوئیم اسرائیل دشمن استراتژیک ماست ولی از سوی دیگر ده­ها میلیون دلار به شرکت­های حامی اسرائیل کمک نمائیم.

    هیچ کس نمی‌گوید که احمدی نژاد از اسرائیل پول گرفته، هاشمی رفسنجانی طرفدار اسرائیل است هیچ کس نمی‌گوید که خاتمی دشمن فلسطین است ... نه ... ! مگر مردم کوفه دشمن امام حسین (ع) بودند همه پشت سر ایشان نماز می‌خواندند و به عنوان امام جماعت عادل ایشان را قبول داشتند. و اصلاً نامه نوشتند که ایشان در کوفه حاکمیت نماید، دشمن امام حسین نبودند. تاریخ ثبت کرده است کسانی که در سپاه عمر سعد بودند زمانی­که بر علی اصغر تیر می‌زدند اشک‌هایشان جاری می‌شد و بر مظلومیت امام و یارانش می‌گریستند ولی همین‌ها، ملعونند، ملعون کسی است که این صحنه را می‌بیند ولی در سپاه یزید باقی می‌ماند و می‌جنگد وزارت محترم امور خارجه در پاسخ به اظهارات شورانگیز شما دانشجویان اسامی 500 شرکت اسرائیل را از اینترنت بدست آورده است که در اسرائیل ثبت شدند و هیچ­کدامشان در ایران شعبه ندارد، اصلاً این قانون نمی‌گوید شرکت­های اسرائیلی، متن قانون می‌گوید که کمپانی‌ها و موسسات و شرکت­های وابسته به صهیونیزم، تمامی صهیونیست­ها که الزاماً اسرائیلی نیستند، جرج بوش یک صهیونیست است ولی آمریکایی است و اسرائیلی نمی‌باشد. خیلی از این صهیونیست­ها، هلندی هستند مثل Shell , Nike .

     انگیزه این صحبت­ها این بود که حداقل مثل مردم کوفه نباشیم و مثل افرادی باشیم که بعد از واقعه عاشورا توبه کردند و به خونخواهی حسین (ع) دست به قیام علیه باطل زدند و راهشان را مشخص کردند.




  • صابر ( سه شنبه 87/2/17 :: ساعت 11:24 صبح)

    السلام علیک یا فاطمة الزهرا (س)

    مطلب زیر برگرفته از سایت مستضعفین است:

    http://www.mostazafin.org/

     

    با سلام

    بعد از چندین سال سکوت و از گوشه یی نگریستن طاقتم تمام شد. بدین جهت بر خود لازم دیدم به عنوان خواهر تمام شهدا و بزرگ خانواده باکری گفتنی هایم را بگویم و یقین دارم که این نوشته ها خواسته برادران شهیدم می باشد. تشکر از صحبت های خالصانه دوستداران واقعی شهدا و گله از دوستداران موقعیت طلب خون شهدا.

    من از مهدی و حمید سخن می گویم ولی یقین دارم این درددل همه خانواده های شهداست.

    در خون باکری ها عشق و علاقه به مقام و منصب و دنیاطلبی به لطف پروردگار وجود نداشت و ندارد به همین علت علی و مهدی و حمید گمنام زیستند و بدون ادعا زندگی کردند و خدمت خالصانه و بلاعوض را پیشه خود کردند.

    شمایی که به اسم مهدی و حمید مراسم بزرگداشت به خصوص برای مهدی برپا می کنید آیا واقعاً آنها را شناخته بودید؟ آیا می دانید که برادران من از هرج و مرج بیزار بودند و اسراف از بیت المال را بر خود حرام می دانستند؟

    آیا می دانید که آنها حتی با خودکار بیت المال نامه به خانواده و همسران شان ننوشتند؟ آیا می دانید مهدی زمانی که مسوول شهرداری ارومیه بود حتی یک بار برای ایاب و ذهاب منزل تا محل کار از اتومبیل دولتی و راننده استفاده نکرد؟

    آیا می دانید حمید زمانی که اتومبیل جهاد در اختیارش بود برای انجام امور خانواده از اتومبیل خانواده اش استفاده می کرد؟ آیا می دانید شهردار بودن مهدی را اهالی کارخانه قند ارومیه که در آنجا بزرگ شده بود و اطرافیانش، حتی بسیاری از بستگان که دور و بر او زندگی می کردند، نمی دانستند؟

    پس چرا همه ساله پول های کلان از بابت بزرگداشت مراسم از بیت المال جهت پوسترها و غیره برای او مصرف می شود؟مهدی و حمید همیشه می گفتند به قدری بزرگوارهای بسیجی در جبهه ها هستند که ما از آنها شرمنده ایم، چرا از آن بزرگوارها یاد نمی کنند، چرا از حال خانواده آن بزرگواران نمی پرسند و من امروز می پرسم چرا وقتی برای مهدی مراسم یادبودی در زادگاهش ارومیه برگزار می شود عده یی به شمار انگشتان دست شرکت می کنند ولی برای مراسم تهران چندین اتوبوس و پروازهای هوایی از ارومیه به تهران عازم می شوند.

    پاسخ این را هم شماها خوب می دانید، هم ما. برادران من در زمان حیات وقتی از دل و جان و باصداقت مشغول به خدمت به جمهوری اسلامی بودند، زیر تهمت ها و انواع مارک ها خرد شدند. شما را به خدا سوگند می دهم بعد از شهادت شان با اعمال و رفتارهایی که مورد علاقه و تایید آنها نبوده و در خلاف جهت اهداف آنها است استخوان های گم شده آنها در خاک عراق را اینقدر نلرزانید.

    شما اگر مهدی و حمید و مهدی ها و حمیدها و همت ها و… را خیلی دوست دارید این هزینه ها را برای ایجاد کارخانه و اشتغال برای فرزندان شهدا و جهت رسیدگی به خانواده هایی که هدف شان از جان بر کف گذاشتن شان فقط بهتر زندگی کردن ملت فقرزده بود صرف کنید.

    همه ساله از طرف همسران این شهدا مراسم بزرگداشتی برگزار می شود که قدم تمام علاقه مندان به این شهدا بر روی چشم های خانواده باکری است. شما مسوولین گرامی اگر علاقه مند به بزرگداشت و یادبود شهدا هستید، می توانید با برگزاری سخنرانی بدون هزینه های کلان از شهدا یاد کنید و دیگر نیازی به صرف هزینه های گزاف و زدن پوستر و اسراف نیست چون اگر آنها دوستدار این مسائل بودند مانند خیلی های دیگر در جبهه ها نبودند و با عشق و علاقه از همه چیزشان نمی گذشتند.

    مهدی از مبارزه هدف داشت. همیشه می گفت قرار است حکومت عدل علی در کشور برقرار شود. همسایه گرسنه یی نخواهیم داشت. دیگر فاصله طبقاتی وجود نخواهد داشت.

    آیا این است دوست داشتن مهدی باکری؟حمید عاشق فرزندان و همسرش بود. مگر مهدی به پدر شدن و زندگی در کنار خانواده و عزیزانش علاقه نداشت ولی آنها هدفی بالاتر از خودشان و خانواده هایشان داشتند. آنها به ما می گفتند اگر ما به جنگ کفر نرویم بلایی که بر سر زنان سوسنگرد آمد بر سر شما هم می آید.

    باید از دین و کشورمان دفاع کنیم تا آزاده زندگی کنیم و حالا آیا این است پاسخ به هدف و خواسته آنها؟ملتمسانه خواهش می کنیم دیگر من و مای دل سوخته طاقت دیدن این کارها را به اسم شهدا نداریم.

    از بزرگوارانی یاد کنید که بسیار پاک تر و خالص تر از مهدی و حمید بودند(به گفته خود آنها)، به خود آیید و این همه برای رسیدن به مقام و اهداف دنیوی به دنبال گروه بندی و موافق و مخالف هم بودن نباشید.

    شما هم چند صباحی مثل آنهایی که در زمان حیات شان مصدر کار بودند ولی مثل پایین ترین رده کارکنان شان زندگی کردند، باشید تا شاید خون شهدا از شما راضی باشد. چون همیشه شعار زمان انقلاب در گوش هایم زنگ می زند، وظیفه بر خود دانستم به عنوان یک خواهر و یک مسلمان که در آن زمان فریاد می زدیم سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن و هیهات من الذله و اکنون نیز مسلمانی هستم که همان راه را می روم.

    دیگر طاقت سکوت کردن و شاهد بودن بر بی اعتنایی به خواسته ها و هدف ها و تفکر شهیدانم را ندارم. با بازگو کردن فشار درونم وظیفه ام را نسبت به شهدا خالی کرده و انجام می دهم، هر بار در جراید مطالبی غیرواقعی می خوانم تنم می لرزد. در روزنامه یی نوشته شده بود مهدی بعد از فرار از پادگان به دستور امام (ره) زندگی مخفی اش را آغاز کرد. مهدی هیچ وقت زندگی مخفی نداشت.

    مهدی بعد از دستور امام راحل بر ترک پادگان ها به ارومیه نزد خانواده اش برگشت و گفت حالا زمان مبارزه علنی است و اعلامیه های امام را به همراه آورده بود که شب ها توسط خواهر و برادرهای کوچک ترمان در کارخانه قند و منازل پخش می شد و شب ها بر دیوارها شعارهای انقلاب را می نوشتند و به همراه شهید مهدی امینی و چند تن از دوستانش به شهرهای اطراف ارومیه برای سخنرانی و آگاهی دادن به مردم می رفتند تا زمان بازگشت امام که به تهران رفت.

    مهدی هیچ وقت به غیر از زمان تحصیل دانشگاهی اش دور از خانواده زندگی نکرد و مخفی هم نبود. خواهشمندم چنانچه از صحت مطالبی مطمئن نیستید در مورد باکری ها چیزی ننویسید.

    با تشکر خواهر باکری ها و خانواده آنها

     




  • صابر ( دوشنبه 87/2/2 :: ساعت 11:5 صبح)

    السلام علیک یا فاطمةالزهرا (س)

      

    یک نفر آدم بی درد و مرفه به رفیقش می گفت:
    مایه و پول مهیاست بیا تا برویم...
    و رفیقش پرسید؟
    به کجا دوست من؟!
    گفت:آن جا که به نام فکه ست
    می دهد جان که بسازی ویلا!
    جنس خاکش خوب است...
    و اگر زود بجنبیم و بسازیمش ما
    می شود قیمت آن مثل طلا
    می رود آن بالا
    تا به عرش اعلا!
    آن قدر که همگی فکر کنند...
    شده آن قطعه ای از خاک بهشت!!
    در همان لحظه پریدم از خواب!
    به خودم گفتم های...
    نکند خواب تو تعبیر شود؟
    و اگر شد...
    تو چه خاکی به سرت خواهی ریخت؟!
    زیر لب گفتم که...
    خاک پاک فکه
    جنس خاکش خوب است...!

     

    محمود صارمی

    http://mahmoodsaremi.blogfa.com/




  • صابر ( یکشنبه 87/2/1 :: ساعت 10:20 صبح)

    » متن سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد در جلسه هفتگی بعد از بمب گذاری  ( 01/02/1387 20:27 )
    خداوند بشارت داده بر کسانی که با دردو غم و ناراحتی این دو سه روز دنیا را تحمل می کنند و دنیا را حقیقتا دو سه روز می دانند و بالا و پایین دنیا برایشان اعتباری ندارد .آمدند که بندگی کنند و هر وقت که خدا خواست به سمت خداوند پرواز کنند خدا را شاکریم که در زمان عمرمان یک بار دیگر حماسه هایی را که فکر می کردیم به فراموشی سپرده شده دوباره برای ما تکرار شد.خدا را شکر می کنیم که برای مایی که شعار می دادیم زمینه ساز یک امتحان شد تا شعارهای ما محک بخورد و در این زمانهاست که سره از ناسره و مرد از نامرد مشخص می شود.خدا را شکر می کنیم در حالی که کسی گمان نمی برد که با این واقعه و با این درد و مصیبت و بلا باز هم پایی برای حضور باشد ما میزبان قدوم مبارک شما خواهرها و برادرها بودیم که قدمتان بر چشم خود من!

    نمردیم و دیدیم که یک عده ای در حالی که از درد به خودشان می پیچیدند اشکشان را برای دردشان نمی ریختند و اشکشان برای این بود که چرا ما نرفتیم؟نمردیم و دیدیم عده ای که پاره ی تنشون,جگرگوششون و فرزندانشان را به خدا تقدیم کرده بودند بلند و رسا گفتند که خودمان و بقیه ی فرزندانمان هم فدای حسین. عده ای گمان می کردند که این حرفها مال همان دهه ی شصت بوده و چقدر توفیق دارند برادرها و خواهرهای جوانی که نمردند و معنای رفیق از دست دادن را چشیدند !

    اونهایی که در کتابها و د فترچه ی خاطراتشان آرزوی شهادت می کردند امتحانشان را پس دادند که مرد شهادت هستند یا نه.دیدید که شهادت به همین راحتی نیست؟دیدید که چقدر سخت است؟وقتی که می گفتند شهادت هنر مردان خداستیک عده ای می گفتند چه هنری؟این دنیا ارزشی ندارد و ما هم اگر آن زمان بودیم می رفتیم و شهید می شدیم.اما دیدند که چقدر سخت است دیدند که جراحت چقدر سخت است,دیدند که انفجار با بدن چکار می کند.دیدند که ضجه شنیدن چقدر سخت است,دیدند که جنازه ی پاره پاره و قطعه قطعه را جمع کردن چقدر مشکل است.نمردیم و عاشورا را دیدیم که من بعد که روضه ی گودی قتلگاه را می خوانند نگویند که شما برای چی دارید گریه می کنید؟اگر علی اکبری قطعه قطعه شد ما داشتیم ,اگر قاسم و عبدالله 4 و 11 ساله بودند ما داشتیم.من بعد وقتی برای امام حسین گریه می کنید می دونید برای چی دارید گریه می کنید.نمردیم و مزه ی جا موندن رو چشیدیم.نمردیم و تو خواهرها یک شهیده دادیم که دکتر می گفت وقتی تو حسینیه بالای سرش رسیدم که افتاده بود و خون اطرافش رو گرفته بود آخرین لحظات عمرش بود و آخرین رمقش می خواست باشه اما تا دید نامحرم داره میاد با تمام توانش چادرش رو مرتب کرد!!!این مردم برای حجابشون ارزش قائلند.تمام توانش را برای حفظ حجابش گذاشت.اینها حماسه بود.شهادت هنر مردان خداست.عجیبه خونه ی هر کدوم از شهداء که میرم میگن آقا بچه مون گفت که دارم میرم.خونه ی شهید موسوی میری باباش میگه بهم گفته بود که می خوام شهید بشم.خونه ی شهید نصیری میری میگه بابام گفته بود که دیشب خواب دیدم که یه مینی بوس دم کانون داره سوار می کنه برای کربلا.خونه ی شهید مهدوی میری میگه که مدتهاست که می گفت من بیست سال بیشتر عمر نمی کنم. و در حالی که فقط هفده روز از بیست سال گذشته بود شهید شد.دیدیم صحنه هایی را که کسی باور نمی کرد.نمردیم و دیدیم که شهادت گلچین است و بهترین ها را می برد.

    در مسلخ عشق جز نکو را نکوشند

    روبه صفتان زشت خو را نکشند


    خوش به حال اونهایی که شنبه بودند.ما این مقتل و حسینیه رو نگه می داریم که گودی شهیدان ماست.می خواهیم پانزده متری گودی بایستیم ببینیم حضرت زینب چی کشید؟
    در روایت داریم که جایی که کسی شهید میشه تا قیام قیامت ملائکه رفت و آمد می کنند.
    شنیده بودیم که قاسم زیر سم اسبها بدنش با خاک یکی شد.دیدیم که بچه ی یازده و چهار ساله ای که قطعه قطعه شد..حالا می دونیم که برای چی باید گریه کنیم.خداوند به ما عمر داد که یک بار دیگر بفهمیم که خون شهید چقدر برکت دارد.حالا به بغل دستیت که نگاه می کنی تو دلت میگی:
    بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم.
    بچه ها با هم مهربون شدند با محبت شدند بچه بازیها رو فراموش کردند.زبونها کنترل شده.هر جای شهر که راه میرن مردم که نگاشون می کنند کیف می کنند که اینها بازمانده های شهدا هستند.چقدر می گفتیم که بچه ها قدر این روزها را بدونید.ما زمانی که جنگ تموم شد قدر ندونستیم باختیم.حالا لااقل شما قدر بغل دستیت و قدر دوستت رو می دونی که چه خبره!شاید فردا رو هیچ کدوم از ما ندیدیم .دیگه آماده شدی و مطمئن شدی که همیشه نیستی.

    جای همه ی خواهرها و برادرهایی که نبودند خالی بود
    بوی حسین
    بوی شهادت
    بوی ملائکه
    بوی سیب
    بوی دوده و باروت
    بوی گوشت سوخته شده

    یک هفته است که شب تا صبح و صبح تا شب داریم گریه می کنیم نه برای اونهایی که رفتند برای خودمون که یک فرصت دیگه از دستمون رفت
    ...
    یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
    هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

    هرسو نظر اندازی در یاد کسی افتی
    ای وای که یارانم رفتند چه غریبانه


    به خون شهید شک نکن.خون شهید برکت داره.برادرها و خواهرهاتون که مجروح و جانباز شدند برکتهای جامعه ی امروز ما هستند شک نکن
    *******************************

    و اما چند نکته:

    نکته ی اول:

    پرونده باز است و جناب سردار رودکی که خودشون هم تشریف دارند فرمودند که نتیجه ای حاصل نشده و پرونده از نظر قضایی باز است و اگر کسی هر جای کشور دارد اعلام نظر می کند برای خودش دارد اعلام نظر می کند.خطبه ی نماز جمعه ی دیروز شیراز رو شما نگاه کنید و با خطبه ی نماز جمعه ی دیروز تهران مقایسه کنید.در شیراز با اینکه آقای حائری کامل در جریان ریز ماجرا هست حرف نمی زند بعد تو تهران خیلی راحت اظها نظر می کنند که آقا تموم شد رفت سهل الانگاری بوده!!!!
    اگر فقط به من بود بنده حاضرم سکوت کنم اما بچه ها و جوانهایی که الکی دارند تحت تهمت واقع می شوند بدانند که پرونده باز است و ما داریم تلاش می کنیم و دو تا نکته رو اینجا عرض می کنم.بنا نداریم که بحث رو زیاد باز کنیم و این به این معنا نیست که هیچ جا بنا نداریم چون ما گزارش داریم و الحمدالله رب العالمین در کانون عکس و فیلم و ...به قدر کافی وجود دارد و تلاش می کنیم و به جاهای مختلف میدیم و یک عده هم همینطوری دارند اظهار نظر می کنند که آقا اینها سهل الانگاری و...بوده!

    ببینید اون غرفه ی کذایی که میگن، سالمه الان افتاده تو حسینیه و بلافاصله بعد از انفجار, ما عقل داشتیم و از همه چیز عکس گرفتیم.چهار چوب بالای غرفه سالمه بنابراین از داخل این غرفه چیزی منفجر نشده.حالا پنج هزار تا کارشناس از دویست هزار تای جهان بیان بگن که نبوده.اما عقل مارو که نمی تونند بایکوت کنند.بنابراین از داخل چیزی منفجر نشده است.غرفه ای که پایه های پایینیش داغون شده و چهار چوب بالای اون سالمه و فقط شیشه هاش از بین رفته و حتی رنگش هم نرفته است. پس از داخل این غرفه چیزی منفجر نشده و خودشون هم بهش رسیدند.پس مساله ی انفجار از درون غرفه ی واحد شهداء منتفی است.بنابراین یک چیزی از بیرون اون غرفه بوده است.
    لذا علت انفجار به هیچ وجه مشخص نیست و هر کس هم چیزی میگه برای خودش میگه و اگر ما سکوت می کنیم چون نمی خوایم که ده نفر مدام دعوا کنند که این بیاد از این مصاحبه کنه اون روزنامه بیاد از اون مصاحبه کنه.در حالی که مملکت یک سیستم قضایی دارد و دارند یک پرونده رو بررسی می کند.حالا یک آقایی هر جا و هر کی می خواهد باشد. کسی که بیست دقیقه بعد از فاجعه نظر کارشناسی می دهد نظرش برای ما ارزشی ندارد که اصلا بخواهیم باهاش بحث کنیم.بنابراین ما هیچ بحثی نداریم و منتظر نظر می نشینیم و ان شاءالله خون شهداء که فاش کرد اونوقت ما می دونیم که چگونه بتوانیم خون شهدایمان را رهروی کنیم.

    خون این بچه ها راه خودش رو پیدا می کند. اینکه بنده بگویم تقصیر حسن و حسین و تقی و نقی بود مانع از راهگشایی از این خون نخواهد شد و هر کس در این مسیر کوچکترین خللی ایجاد کند چوب خدا صدا نخواهد داشت ما مطمئنیم و بنده هم آدمی نیستم که چهار تا جمعیت ببینم و جوزده بشم که تا چهار تا خبرگزاری اومد بگم ببینید دورمون شلوغ شد مصاحبه کنید و عکسمونو بندازید و....
    من الان هم ناراحتم چون شغل بسیار محبوب من یعنی اخلاقی صحبت کردن با این تنشها جور در نمیاد که مدام پاشم برم اینطرف و اونطرف و این روزنامه و اون روزنامه و....حالا اگر عده ای دوست دارند مصاحبه کنند بیان تا صبحِ قیامت مصاحبه کنند. سکوتی که برای مصالح نظام است و به قول بزرگان شهر اگر عده ای اشتباه می کنند ما نباید اشتباه را با اشتباه جواب بدیم ما منتظر پایان یافتنیم و صحبت دو پهلو یک پهلو و سه پهلو ...برای ما هم مهم نیست چون این پرونده بالاخره یک جایی به انجام می رسد.تلاشهای وسیعی داریم انجام میدیم و به حمد و وقوه ی خداوند از لحظه ی انفجار ما خواب راحت نداشتیم و خدارا شکر می کنیم
    برادرها و خواهرها! اینها قطعه قطعه شدند حالا ما نباید تحمل چهار تا حرف رو داشته باشیم؟پدرو مادرشان دارند خون دل می خورند اونوقت بنده بیام بگم که چرا چهار نفر اومدن گفتند بله!
    ما ساکت نشستیم و تلاشمون رو می کنیم و از رهبر معظم انقلاب که قدوم مبارکشون بزودی در شهر ما قرار می گیرد و ما ان شاءالله کفن پوش به استقبالشون می رویم تمنا داریم که به این واقعه عنایت بیشتری داشته باشند که ان شاءالله خون این بچه ها در مسیر خودش احقاق حق شود .خون شهید کار خودش را خواهد کرد.

    نکته ی دوم:

    من متاسفم و واقعا متاسفم و خیلی متاسفم از اینکه وقتی یک نفر در ورزشگاهی ترقه می اندازدو سربازی کور می شود صداوسیما ساعتها بهش می پردازد اما برای صدا و سیمای مرکز متاسفم که از حماسه ی شما تنها دو تا دوازده ثانیه رو برای تشییع جنازه پخش کردند و اگر خدایی نکرده خدایی نکرده کسی قصد اهمال دارد ما از خداوند تبارک و تعالی می خواهیم و دعا می کنیم که هدایتش کند و ارزش خون این شهداء و دویست مجروح که برای آقایون اینقدر ارزش نداشت که حتی اجازه ندادند که تمام شبکه ها اعلام کنند و واقعا برای صدا و سیمای خودمان متاسفم که اینگونه این قضیه رو بایکوت کرد و اینگونه خون این بچه هایی که جای خودش رو باز خواهد کرد تقاصش دامن آنها را خواهد گرفت.برای یک ترقه توی یک ورزشگاه ساعتها کارشناسی و دیدار با رییس جمهور و اعلام جانبازی و پنجاه تومن و صد تومن اینطرف و آنطرف....اما بچه ها برای اباعبدالله تکه تکه و قطعه قطعه شدند و خم به ابروی این آقایون نیومد!!!

    پیغام مقام معظم رهبری رو با زحمت پخش کردند.حتی پیغام رییس جمهور رو نمی دونیم پخش کردند یا نکردند!خدا نکند که توپ تراکتور سازی بندر عباس بخوره به تیر دروازه ی ماهی فروشی فلان شهر ...اونوقت ببینید چه خبر میشه.دویست تا تحلیل و تو ده تا شبکه ی تلویزیونی نشان می دهند اونوقت پیام رهبری که می فرماید من قلبم متاثر شد کجاست؟

    من از نظام اسلامی توقع دارم که یک کم به این بی تفاوتیها توجه کنند.مردم ما عزادار اینجا نشستند انگار نه انگار که این صدا و سیما مال جمهوری اسلامیه .بابا هر واقعه و هر دلیلی که بوده نباید یه مصاحبه یه نگاهی یه ...به اینها کرد؟؟این چه وضعیه؟؟؟

    بنده به سهم خود که سهم بسیار کوچکی است سر پل صراط یخه ی مسئولین را به خاطر این اهمالها خواهم گرفت .

    نکته ی سوم:

    ما ستادی برای رسیدگی به شهداء و جانبازانمان از روز اول تشکیل دادیم و ان شاءالله تا بعدش هم خواهیم بود و حقوق اینها را کاملا احقاق خواهیم کرد و انشاءالله خداوند بما توفیق خدمتکاری و نوکری برای این خانواده را تا زمان حیات به ما بدهد
    آخرش همه چیز خوب می شود.ما به رهبریمون اعتقاد داریم ما خودمون رو فرزندان,مریدان و مقلدان مقام معظم رهبری می دانیم.ایشان اگر فرمان بدهند بنده خودم و همه ی این بچه ها حاضریم با گوشه ی چشم ایشان, خود و خانواده مان را فدای ولایت کنیم.

    بنابراین این آزمایشها در مقابل بابی انت وامی و نفسی و مالی و ...کاری که نیست .ما یک هفته ی دیگر هم صبر می کنیم.اعلام مواضع ما فقط از این تریبون هست و هیچ جای دیگری هم اعلام حضور نمی کند.هر کسی هر کاری خواست انجام دهد به ما ربطی ندارد.ما به علماء و بزرگان شهرمان اعتماد کامل داریم.حضرت آیت الله حائری,و حضرت آیت الله سید علی اصغر دستغیب در جریان ریز ماجرا هستند و حرف اینها برای ما حجت است و پدرانه و دلسوزانه همگام و همراه با شما بودند با شما اشک ریختند و با شما راه رفتند و حمایت کردند.ما به مسیر قضایی اعتماد کامل داریم و ان شاءالله همه چیز به خوبی و خوشی ختم می شود و این خون شهدا بالاخره خودش را نشان خواهد داد و ابدا ما در برابر حق و حقوق این بچه ها کوتاه نخواهیم آمد و هر چی هست روشن و شفاف بیان خواهد شد و ان شاءالله که خداوند تبارک و تعالی به ما توفیق رهروی راه شهداء را عنایت کند.برادرها و خواهرها این چند روزه خواهد گذشت و این رهروی است که مهم است.عده ای زمزمه می کنن زمرمه هایی که ایجاد اختلاف بین خودمان کند و هر زمزمه ای که بخواهد شکاف بین ما و مسئولین درست کند که از خودمانند بدانند که ملت و مسئولین با همند و هر زمزمه ای که بخواهد اختلاف ایجاد کند که ما در انتخابات شرکت نمی کنیم سخت در اشتباهند.بلکه در انتخابات پرشورتر از قبل شرکت می کنیم و هر زمزمه ای که بخواهد به توی جوان القاء کند که بابا دیدی چی شد؟حقت رو خوردند...
    .صبر داشته باشیدوقتی که به به و چه چه بنده رو بکنند پای ولایت ایستادن هنری نیست.وقتی که بنده مظلوم و محروم شوم پای ولایت ایستادن هنر است.ما تا آخرش ایستاده ایم و جلسات کانون هم مثل همیشه به صورت اخلاقی پاپرجا خواهد بود و ان شاءالله این مسیر را ادامه خواهیم داد و به قوت خودش برقرار است.
    برادرها و خواهر اگر بنده را به عنوان نوکر خودشان قبول دارند اعتماد کنند و اجازه بدهند که ما کارها رو دنبال کنیم.لذا برادرها و خواهر تمام کشورهای بیگانه الان دلسوز کانون رهپویان وصال شدند.حالا رادیو فردا و رادیو امریکا دلسوز ماشد!نباید گول بخوریم.

    لذااین آرزو را که از کانون بخواهند کوچکترین مخالفتی بر علیه نظام و بر علیه مملکت و بر علیه جمهوری اسلامی و خدایی نکرده زاویه دار با رهبری ببینید را دشمنان داخلی و خارجی باید به گور ببرند

    ما این شهداء را دادیم که همه ی مخالفین ولایت در داخل و خارج را با همین مشتهای گره کرده مان به گور بسپاریم

    انتقادات ما داخلی است.در خانواده با خودمون بحث می کنیم.کسی بیاد بگه چه خبره میگیم به تو چه.ما سربلندیمون زمانی است که بتوانیم سربازی بار بیاوریم که برود و فدایی شود نه اینکه در ذهنش ایجاد شبهه کند.
    ما اهل مقابله به مثل بدی نیستیم.ما که نمی خواهیم شهر را به هم بریزیم.آقا حضور امشب تو جلوی امام زمان پرونده ات رو ممهور کرد.ما گفتیم با این وضعیت پیش آمده جمعیت کانون پنچ برابر میشه اما دیدیم پنجاه برابر شدند.
    لذا مسیر خودش را طی خواهد کرد و ما کماکان هستیم و بسیار محکمتر از قبل هستیم.بنده و امثال بنده آبرومون از این نظامه وگرنه اگر الان زمان شاه بود که کاره ای نبودیم که حالا بخواهیم غصه ی آبرومون رو بخوریم.ماها آبرومون رو از شما و از این نظام گرفتیم.اگر این مملکت و این نظام جمهوری اسلامی نبود من الان کجا بودم؟؟اگر بد بودیم در کدوم بساط از گناه و اگر خوب بودیم کجا مخفی شده بودیم؟
    برادر من ما رفتیم برای این مملکت جون دادیم کی می خواد مارو برگردونه؟چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟بدترین اتفاقی که برای ما بیفتد تازه برای ما اول بسم الله است که حالا دیگه قشنگ و محکم برای خدا کار می کنیم

    و نکته ی آخر:

    در مقابل عظمت و لطف و محبت شما بنده احساس حقیری و زبونی می کنم و این مطلب من رو این چند روزه وحشتناک خراب کرده.یعنی من اینقدر مقابل این جوانهایی که می دونستم اینطوری هستند اما ندیده بودم و تنها چیزی که گمان نمی کردم این بود که بعد از انفجار برم بیمارستان بعد مجروحین من رو ببینند بغل کنند گریه کنند با چشمهای بسته و کور شده که حاجی ما چکار کردیم که شهید نشدیم؟و تنها چیزی گمان نمی کردم این بود که برسم دم خونه ی این شهداء و پدرش خم بشه و بخواد دست مارو ببوسه و با محبت مارو بغل کنه که بقیه ی بچه هام هم فدای امام حسین.در مقابل این عظمت من خرد شدم و دیگه چیزی از ما باقی نمانده است و ان شاءالله این عظمت شما به گوش رهبرتان خواهد رسید و امید پیدا می کند .شیرازی که می گفتند مهد جشنهای 2500 ساله است ببیند که چه جوانهایی دارد.شیرای که می گفتند مهد فساد است کار به جایی رسیده که به مشهد که می رویم خواهر های ما از نظر حجاب زبانزد می شوند.بنده به شیرازمان افتخار می کنم.بنده خاک پای شما را طوطیای چشمم می کنم.بنده افتخار می کنم که در شهری نفس می کشم که ملاصدرا اگر زمانی اینجا نفس می کشید امروز شمایی نفس می کشید که ملاصدراها هم به شما حسرت می برند.لذا خودتان را دست کم نگیرید اگر دو تا گناه پیش اومد ناامید نشوید.شما امتحانتون رو پس دادید.بزرگان کشور زنگ می زنند که به این بچه ها بگو التماس دعا.لذا قدر خودتون رو بدونید.برادرها و خواهرها بیشتر با همدیگر ملاطفت داشته باشند.وحدتت رو حفظ کن.محبت و ارتباطاتت رو بیشتر کنید. به کوری چشم کسانی که با این مسائل مخالفند ما امسال تو کانون کارمون رو سه برابر می کنیم.به کوری چشم کسانی که نمی توانند این جمعهای مذهبی و شیعی و انقلابی رو ببینند ما کانون را سه برابر خواهیم کرد.ما حتی دو تا اعتکاف می گیریم

    برادرها و خواهرها; عزاداریها و کم خوابیهاتون قبول باشه اما دستت رو به کمرت بگیر,بلند شو برو و زندگیت رو ادامه بده.
     

     




  • صابر ( دوشنبه 87/1/26 :: ساعت 11:18 صبح)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

    مطالب زیر برگرفته از وبلاگ

    نمی‏دانم چرا وقتی این خبر را شنیدم به یاد حضرت امام خمینی(ره) افتادم و بیانات ایشان بود که از جلو چشمانم رژه می‏رفت و صدای ایشان که در گوشم می‏پیچید و آرامم می‏کرد. آخر مگر نه اینکه ما فرزندان حضرت امام(ره) هستیم و در مکتب او پرورش یافته‌ایم؟ و مگر جوانانی که از کانون ملکوتی شیراز به پرواز درآمدند و به اعلی علیین رسیدند، پیروان راستین همان امامی نبودند که فرمود:«بکشید ما را ملت ما بیدارتر می‏شود»؟! حضرت امام خمینی(ره) پس از شهادت علامه مطهری(ره) در مدرسه فیضیه طی سخنانی فرمودند:«این انقلاب باید زنده بماند؛ این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را، زندگی ما دوام پیدا می کند؛ بکشید ما را ، ملت ما بیدارتر میشود. ما از مرگ نمیترسیم و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. دلیل ِ عجز شماست که در سیاهی شب متفکران ما را میکشید؛ برای اینکه منطق ندارید! اگر منطق داشتید که صحبت میکردید؛ لکن منطق ندارید! منطق شما ترور است؛ منطق اسلام ترور را باطل می داند!»

    اجتماع مردم در محل انفجار بمب -  شیراز 

    آری ملت بیدار شد. خبر مباحث کانون ره‏پویان وصال شیراز اکنون در همه‏ی خبرگزاری‏ها هست و دیگر کانون و مباحثش در ایران و جهان مشهور شد. شاید بسیاری از مردم شهر شیراز نیز کانون ره پویان وصال را نمی‏شناختند، اما پس از این حادثه و پس از شهادت عزیزانمان، سیل مردم به سمت کانون گسیل شد. در این کانون پیرامون دو فرقه‏ی ضالّه‏ی وهابیت و بهائیت روشنگری می‏شد و اکنون شهادت عزیزانمان در شهر شیراز باعث شد که همه منطق وهابیون و بهائیان را ببینند و بیش از گذشته انحراف، ددمنشی و گرگ صفتی ِ وهابیّون را شاهد باشند! این کوردلان نمی‏دانند که جوانان ما عاشق شهادت اند و بیدی نیستند که از این بادهای مسموم بلرزند و از میدان به در روند. این کوردلان و این بندگان شیطان، این فرموده‏ی حضرت امام(ره) را نشنیده‏اند که «ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد». آری این جوانان و این ملت عاشق شهادت است و از کشته شدن نمی‏هراسد و همین خون‏ها گریبان دشمنان جمهوری اسلامی را خواهد گرفت و آنها را به خاک مذلت خواهد کشاند. پایان سخن ِ من، همان است که حضرت امام خمینی(ره) فرمودند:«خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند [...] و بدا به حال من که هنوز مانده‏ام.» [لینک]

    پی‏نوشت: مسئولین امنیتی و انتظامی اصرار دارند که انفجار را حادثه و تصادف معرفی کنند، آن هم با این دستاویز که در آن محل قبلاً نمایشگاه دفاع مقدس برپا بوده است. به یاد آوردم که در سال‏های اخیر هر وقت هواپیمایی سقوط می‏کرد، آن را به اشتباه خلبان نسبت می‏دادند! حجت الاسلام و المسلمین انجوی نژاد که دقایقی پیش از انفجار در حال سخن‏رانی بوده می‏گوید:«این واقعه را جهت اطلاع مردم کشور عزیزمان و به دستور حضرت آیت الله حائری شیرازی نماینده مقام معظم رهبری در استان فارس و امام جمعه محترم شیراز عرض می‏کنم: دیشب بعد از سخن‏رانی، حدود ساعت ??:?? متوجه انفجاری در محل کانون شدیم و بعد از کارشناسی، گروه‏های متخصص به این نتیجه رسیدند که شخصی مواد منفجره را در زیر قفسه‏ای که مربوط به نمایشگاه معراج شهدا می‏باشد، قرار داده است. در این قفسه آثاری از شهدا من‏جمله لباس، پوتین، چکمه، کلاه آهنی، پوکه‏های خمپاره منور و پوکه توپ به عنوان گلدان استفاده شده بود که با انفجار اینها تبدیل به ترکش شده و متاسفانه منجر به جراحت شدید و شهادت جمعی از دوستانمان شد و در بررسی دقیق با توجه به اینکه در زیر قفسه، چاله‏ای ایجاد شده است، معلوم گردیده که در آن مکان مواد منفجره کار گذاشته شده بوده است. شدت انفجار به حدی بوده است که موج آن قفسه را به آسمان پرت کرده، به سقف حسینه زده و برگشت خورده است. لازم به ذکر است که این مواد منفجره در کیفی که در زیر قفسه بود، جاسازی شده بود. این که گفته می‏شود حادثه بوده، هرگز این طور نیست و آنچه که روی میز معراج الشهدا بوده علاوه بر آثار و نامه‏های شهدا، چند پوکه‏ی خالی منور بوده است و عکسهای معراج الشهدا قبل از انفجار این را تایید میکند.» انجوی نژاد اضافه می‏کند:«تعدادی از اعضای کانون آماده‏ی چهره نگاری از فرد مظنون هستند» و تأکید می‏کند:«انفجار کانون رهپویان وصال بدون شک بمبگذاری بوده است.» [لینک] باید به عزیزانی که وظیفه‏ی امنیت و نظم جامعه را عهده دار هستند خاطر نشان کرد که با امن نشان دادن جامعه، امنیت ایجاد نمی‏شود و راست گویی موجب ناامنی نمی‏گردد و از طرفی اقرار به وقوع یک حادثه‏ی تروریستی باعث تقویت تروریست‏های کوردل نمی‏شود و پیروزی‏ای به نامشان ثبت نمی‏کند، چرا که از یک طرف ترور و خشونت نزد ملت غیور ایران و آزادگان جهان محکوم است و از طرف دیگر بردن یک کیف به یک هیئت عزاداری بدون محافظ، کاری است که از یک بچه‏ی هفت ساله هم برمی‏آید! پس ارزش شهدای حادثه را پایین نیاورید، با مردم روراست باشید و مطمئن باشید در این صورت موجودیت بهائیت و وهابیّت بیش از پیش متزلزل خواهد شد و چهره‏ی پلیدشان منفورتر خواهد شد و علاقه و دلبستگی مردم به نظامشان دوچندان خواهد گردید.

    آخرین خبر: یک مقام مسئول در مخابرات ماکروویو گفته است که پیش و بعد از وقوع انفجار در شیراز ،  تماس‌هایی از طریق تلفن همراه با انگلستان برقرار شده است و مسئولین امنیتی می‌توانند این موضوع را بررسی کنند.

    برای شنیدن صوت و دین فیلم انفجار و مشاهده آخرین اخبار به سایت کانون بروید. [لینک]




  • صابر ( دوشنبه 87/1/26 :: ساعت 10:30 صبح)

     فشار گسترده استانداری شیراز به انجوی نژاد: ابداً موضع گیری نکن!/ تشویق استانداری به شکایت خانواده ی شهدا و مجروحان حادثه از کانون رهپویان وصال

     
       خبرنگار خبرگزاری انتخاب گزارش داد: سید محمد انجوی نژاد مدیر کانون رهپویان وصال طی دو روز اخیر، با فشارهای گسترده مواجه شده است.

    خبرنگار خبرگزاری انتخاب گزارش داد حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد مدیر کانون رهپویان وصال طی دو روز اخیر، با فشارهای گسترده مواجه شده است.


    بنابراین گزارش، استانداری شیراز با دعوت از انجوی نژاد ، از وی خواسته ابداً در مورد انفجار تروریستی شب گذشته واکنشی نشان ندهد.


    به گزارش خبرنگار ما، همچنین مسئولان استانداری از خانواده ی شهدا و مجروحان این حادثه خواسته اند تا از کانون رهپویان وصال شیراز شکایت کنند.


    این در حالی است که بنا به گزارشات تایید شده، مواد منفجره بسیار قوی در لا به لای مین های تزیینی (بدون چاشنی) گذاشته شده است.


    در همین حال، خبر می رسد با درخواست فرمانداری شیراز یک گروه ویژه برای بررسی دقیق‌تر حادثه انفجار در حسینیه سیدالشهداء شیراز عصر دیروز وارد این شهر شد.

    یک منبع آگاه در فرمانداری شهر شیراز در این باره به خبرنگار انتخاب گفت: یک گروه استانی از دیشب [شنبه شب] بررسی ابعاد این حادثه را آغاز کرده و یک گروه دیگر هم عصر دیروز از تهران وارد شیراز شده که با ورود سومین گروه و بررسی دقیق این حادثه ، نتیجه به اطلاع مردم خواهد رسید.

    وی وقوع انفجار را در این حادثه تأیید کرد اما در خصوص علل آن گفت: وظیفه داریم با بررسی کارشناسانه و دقیق علت اصلی حادثه را اطلاع رسانی کنیم.

    این منبع آگاه وجود تجهیزات دوران دفاع مقدس در حسینیه سید الشهداء را یکی از علل بررسی همه جانبه این حادثه اعلام کرد.

    خبرنگار انتخاب به نقل از شاهدین حاضر در حسینیه می افزاید: با توجه به اینکه ادوات نظامی بدون چاشنی بوده اند، احتمال انفجار خود به خودی آنها منتفی است.



    منبع : انتخاب




  • صابر ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 10:37 صبح)

    السلام علیک یا فاطمة الزهرا (س)

    این همه یوسف(قسمت اول)


     

     

    شب امشب شور شیرینی است در من
    نماز گریه تسکینی است در من

    به جوش امد دوباره خون مردی
    تو اما ای دل غافل چه کردی؟

    بخوان امشب به آهنگ جدایی
    کجایید ای شهیدان خدایی؟

    کجایی ای شب مجنون کجایی؟
    گل افشان خدا و خون کجایی؟


    می ای خواهم که دیگر گون شوم باز
    سحر آواره مجنون شوم باز

    می من شرح هفتاد و دو آیه است
    می خمخانه هور و طلایه است

    چه غم میخانه گر اتش بگیرد
    دعا کن می نمیرد می نمیرد

    می من سطری از حرمان خون است
    می من سوره والفجر و نون است

    می جوشیده با خون گل یاس
    می خورشید رنگ دشت عباس

    می روزی که بستان را گرفتیم
    کلید این گلستان را گرفتیم

    چه می شد اشک ما تفسیر می شد؟
    شبم شبهای"بهمنشیر" می شد؟

    به مدهوشان خاکی پوش عاشق
    به سوز نوحه مردان"صادق"
    "
    سبکباران خرامیدند و رفتند
    مرا بیچاره نامیدند و رفتند
    "

    ادامه دارد ....
    مثنوی این همه یوسف/علیرضا قزوه


     




  • صابر ( یکشنبه 86/6/25 :: ساعت 11:17 عصر)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

    خاطره ای از زبان مقام معظم رهبری

    سال 61 شهیدبابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه این جواب حزب‌اللهی سرگردی بود که او را به سرهنگ تمامی ارتقا دادیم. آن وقت آخرین درجه ما، سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می تراشید و ریش می گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می تواند؟ اما توانست. وقتی بنی‌صدر فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می کردند حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌ای از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی ها این چیزها مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی می گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم هنوز در این دنیای خاکی گیر کرده‌ام و مانده‌ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی اینگونه است خود عباس بابایی هم همین طور بود او هم یک انسان واقعا مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.(بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی 23/10/83)

    منبع: خبرگزاری فارس




  • صابر ( شنبه 85/11/7 :: ساعت 7:17 عصر)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

    صدای جمعیت عزادار از دور به گوش می رسید. عباس به من گفت:

    -برویم به طرف دسته عزادار.

    بر سرعت قدم هایمان افزودیم. خوب که دقت کردم دریافتم، که هر چه به جمعیت نزدیک تر می شویم چهره عباس بر افروخته تر می شود. در حال پیش رفتن بودیم که لحظه ای سرم را برگرداندم. دیدم عباس در کنارم نیست. وقتی برگشتم دیدم مشغول درآوردن پوتین هایش است. ایستادم و نگاهش کردم. او به آرامی پوتین و جوراب را در آورد. سپس بی اعتنا از کنار من عبور کرد. با دیدن این صحنه بی اختیار به یاد حربن یزید ریاحی، هنگامی که به حضور امام شرفیاب می شود افتادم. او در حالی که داشت به دسته عزادار نزدیک می شد دستهایش را از آستین در آورد و بالا تنه لباس پروازش را دور کمر گره زد.من که بی اختیار محو تماشای او بودم ، نگاهم همچنان به عباس بود که سعی داشت به میان جمعیت برود. او چند لحظه بعد در میان انبوه عزاداران بود. با صدای زیبایش نوحه می خواند و جمعیت سینه زنان و زنجیر زنان به طرف مسجد پایگاه می رفتند.

    من تا آن روز دیده بودم که بعضی در ایام محرم پابرهنه عزاداری می کنند. ولی ندیده بودم که فرمانده پایگاهی با پای برهنه در میان سربازان و پرسنل عزاداری و نوحه خوانی کند.

    سرهنگ خلبان جاویدنیا

     

     ما را هم فراموش نکنید

     




    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    سالگرد شهادت................
    [عناوین آرشیوشده]