سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صابر
  • صابر ( پنج شنبه 85/6/16 :: ساعت 10:2 صبح)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (علیها السلام)

    هر شبی گویم که فردا یارم آید از سفر

     

    چونکه فردا می شود گویم که فردای دگر

     

    آنقدر امروز و فردا انتظارش می کشـم

     

     کاقبــت روز فراق یـــــــار مـن آیـد به سـر

     

    من به امید وصالش زنده ماندم تاکنون

     

     وه چه خوش آندم که بازآید نگارم از سفر

     

    گر بیاید بوسه بر خاک کـــــف پایش زنم 

     

     تا نماید لحــــــــــظه ای بر حال زار من نظر

     

    من که می دانم بیاید آخر آن دلـدار من

     

     لیک می ترسم نباشد آن زمان از من اثر

     

    گر سر راهش بمیرم نیست غم ای دل چرا 

     

     زنده می گردم چــــــــــو او بنماید از قبرم گذر

     

    گر بیــــــاید روز گار تیـــــره ام روشن شود

     

     شام هجران می شود از وصف روی او سحر

    آقا جا ن کی میای؟ آقا جان دلم برای شهدا خیلی تنگ شده؟ آقا جان ما تنها موندیم؟ آقا جان یعنی منه بدبخت روسیاه رو هم دعا می کنین؟ آقا جان تو رو به جان زهرا به من گناهکار  هم نگاه کنین. آقا جان نکنه منو از خودتون روندین. آقا جان دست منو بگیرین. آقا جان اگه دستمو ول کنین چه خاکی به سرم بریزم.




  • صابر ( شنبه 85/6/11 :: ساعت 12:34 عصر)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)

    همسر شهید عبدالحسین برونسی:

    یک بار خاطره ای از جبهه برام تعریف کرد. می گفت:

    کنار یکی از زاغه مهمات ها سخت مشغول بودیم. تو جعبه های مخصوص، مهمات می گذاشتیم و درش را می بستیم.

    گرم کار یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادری مشکی! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت تو جعبه ها. پیش خودم فکر کردم: حتما از این زن هایی است که می آیند جبهه. به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار اصلا آن زن را نمی دیدند.

    قضیه عجیب برام سوال شده بود. موضوع، عادی به نظر نمی رسید. کنکجکاو شدم بفهمم جریان چیست. رفتم نزدیکتر. تا رعایت ادب شده باشد، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم:"خانم جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین."

    رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود:"مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟"

    یک آن یاد امام حسین (سلام الله علیه) افتادم و اشک تو چشمهام حلقه زد. واقعا خدا به ام لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چست. بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم.

    آن خانم، همان طور که رویش آن طرف بود، فرمود:"هر کس که یاور ما باشد، البته ما هم یاریش می کنیم."




  • صابر ( پنج شنبه 85/5/26 :: ساعت 11:6 صبح)

     یا من لا یخفی علیه انباء المتظلمین

    ای آنکه اخبار شکوه کنندگان از تو مخفی نیست

    خدایا ماه رجب هم داره تموم می شه و باز هم من دست خالی تر از قبلم خدایا به فریادم برس .. هر سال دریغ از پارسال

    خدایا کمک کن تا این مظاهر دنیایی رو از خودم دور کنم . خدایا روح آشفته و حیران منو درمان کن. خدایا نکنه این ماه تموم بشه و تو رحمت خودت رو از من دریغ کنی.




  • صابر ( شنبه 85/5/14 :: ساعت 3:34 عصر)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمان به این صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست. 

      *شهید آوینی*

    سلام قول من رب رحیم

    این سلام آغازی است برای شروع و این سلام را دختری 10 ساله به من یاد داد تا به جای سلام های عادی هر وقت همدیگرو می بینیم اینجوری سلام کنیم.

     

    والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصو باالصبر

    و این خداحافظی که به قول یکی از اساتید در زمان صدر اسلام مسلمانان با هم می کردند.





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    سالگرد شهادت................
    [عناوین آرشیوشده]