سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صابر
  • صابر ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 5:30 عصر)

     

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

    شنیده بودم که عباس هر وقت به دیدن آیت الله صدوقی می آمد، آقا می فرمودند:

    (( محبوبم آمد.))




  • صابر ( چهارشنبه 85/10/27 :: ساعت 11:51 صبح)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

    بگذار سرشگ دیده خون گردد                                     دل راهی وادی جنون گردد

    بگذار نفس به سینه بفشارم                                      تا شرح غمش به ناله بنگارم

    ای یاد تو درد صبح و شام ما                                     برروح بزرگ تو سلام ما

    خورشید بلند آشیان بودی                                        سردار سپاه عاشقان بودی

    ای لاله داغدیده بابایی                                             ای همسفر سپیده بابایی

    بودی تو همیشه یار مظلومان                                     پیوسته بودی کنار محرومان

    افسوس که از میان ما رفتی                                     چون نور ز دیدگان ما رفتی

    فریاد خدا، خدا، خدا کردی                                       پرواز به عرش کبریا کردی

    مائیم همیشه داغدار تو                                          در سینة ما بُوَد مزار تو

    ای طایر پر شکسته بابایی                                   خورشید به خون نشسته بابایی

    اسطوره عشق و شور و ایمانی                                    قربانی روز عید قربانی

    چون هست به سوی ما نگاه تو                                   همواره دهیم ادامه راه تو

    سرهنگ عباس براتی پور




  • صابر ( یکشنبه 85/10/10 :: ساعت 4:4 عصر)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا(علیها السلام)

     امروز روز عید قربان است. روزی که ابراهیم مامور شد عزیزترین کس خود را در  راه خدا قربانی کند. اسماعیل را. و خدا قربانی او را پذیرفت.

    حاجیان در حرم الله گوسفندان خود را قربانی می کنند. اما کسانی هستند که با ارزش ترین چیز خود را در  راه خدا قربانی می کنند همان گونه که عباس بابایی با ارزش ترین چیز خود را در روز عید قربان قربانی کرد.

    هیچ می­دانی قربانی او چه بود؟...........

    جان عزیزش. عباس بابایی در روز عید قربان، خود را قربانی  راه خدا کرد. و خدا قربانی او را پذیرفت و بالاترین قیمت را بهای قربانی او ا قرار دارد.

    خدا دیدار و لقای خود را بهای جان او کرد و چه بهایی بالاتر از این دیدار..............

     

                                                                                    

                 

     

     

    و به قول شهید آوینی:

    ای شهید ای آنکه بر کرانه­ی ابدی و ازلی وجود بر نشسته­ای دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب برون بکش

     

    شهید بابایی عزیز از خدا بخواه که ما را نیز به عنوان قربانی درگاهش بپذیرد.

     




  • صابر ( شنبه 85/10/9 :: ساعت 11:22 صبح)

     

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (علیها السلام)

     

    سال 1366 که به مکّه مشرف شدم، عضو کاروانی بودم که قرار بود شهید بابایی هم با آن کاروان اعزام شود؛ ولی ایشان نیامدند و شنیدم که به همسرشان گفته بودند: «بودن من در جبهه ثوابش از حج بیشتر است.»

     

    در صحرای عرفات وقتی روحانی کاروان مشغول خواندن دعای روز عرفه بود و حجّاج می گریستند، من یک لحظه نگاهم به گوشه سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد. ناگهان شهید بابایی را دیدم که با لباس احرام در حال گریستن است. از خود پرسیدم که ایشان کی تشریف آورده اند؟! کی مُحرم شده اند و خودشان را به عرفات رسانده اند. در این فکر بودم که نکند اشتباه کرده باشم. خواستم مطمئن شوم. دوباره نگاهم را به همان گوشه چادر انداختم تا ایشان را ببینم؛ ولی این بار جای او را خالی دیدم.

     

    این موضوع را به هیچ کس نگفتم؛ چون می پنداشتم اشتباه کرده ام.

    وقتی مناسک در عرفات و منا تمام شد و به مکّه برگشتیم، از شهادت تیمسار بابایی باخبر شدم. در روز سوم شهادت ایشان، در کاروان ما مجلس بزرگداشتی بر پا شد و در آنجا از زبان روحانی کاروان شنیدم که غیر از من تیمسار دادپی هم بابایی را در مکّه دیده بود. همه دریافتیم که رتبه و مقام شهید بابایی باعث شده بود تا خداوند فرشته ای را به شکل آن شهید مأمور کند تا به نیابت از او مناسک حج را به جا آورد.

     

    «سرهنگ عبدالمجید طیّب»




  • صابر ( سه شنبه 85/10/5 :: ساعت 3:38 عصر)

     

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (علیها السلام)

      

    بنده به عنوان مسئول حفاظت قرارگاه رعد به سربازان نگهبان دستور داده بودم تا شبها پس از خاموشی، برای ورود و خروج به قرارگاه ایست شبانه بدهند. یکی از شبها نگهبان پاس دو، که نوبت پاسداری اش از ساعت دو الی چهار صبح بود سراسیمه مرا از خوابی بیدار کرد و گفت:

     

    ـ در ضلع جنوبی قرارگاه شخصی هست که فکر می کنم برایش مشکلی پیش آمده.

    پرسیدم:

    ـ مگر چه کار می کند؟

     

    گفت:

    ـ او خودش را روی خاکها انداخته و پیوسته گریه می کند.

     

    من بی درنگ لباس پوشیدم و همراه سرباز به طرف محلی که او نشان می داد رفتم. به او گفتم که تو همین جا بمان. سپس آهسته به طرف صدا نزدیک شدم. صدا به نظرم آشنا آمد. نزدیکتر که رفتم او را شناختم. تیمسار بابایی فرمانده قرارگاه بود. او به بیابان خشک پناه برده بود و در دل شب، آنچنان غرق در مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند بود، که به اطراف خود توجهی نداشت. من به خودم اجازه ندادم که خلوت او را بر هم بزنم. از همانجا برگشتم و به سرباز نگهبان گفتم:

    ـ ایشان را می شناسم. با او کاری نداشته باش و این موضوع را هم برای کسی بازگو نکن.

     سرهنگ خلیل صراف




  • صابر ( پنج شنبه 85/9/30 :: ساعت 6:24 عصر)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (علیها السلام)

    ای شقایق های آتش گرفته ! دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را در خود دارد.

     

    آیا آنروز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید.

     

     شهید آوینی




  • صابر ( یکشنبه 85/9/26 :: ساعت 1:41 عصر)

     

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا(علیها السلام)

    راه خدا را انتخاب کن ، جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد!

    گزیده ای از نامه های آن شهید بزرگوار است که در سال 1352 برای همسر خود نگاشته است:

    آنچه که بیشتر در این نامه ها تاکید شده ، صداقت ، ایمان ، احترام به والدین و توکل به خداست .و اینکه عبادت تنها به نماز و روزه نیست ، بلکه خدمت به مردم و تفکر در مورد عملی که انجام می دهیم نیز عبادت محسوب می شود .
    این حرف ها شاید در نگاه اول چندان فوق العاده به نظر نرسد ، اما اگر بدانیم که این نوشته ها حرف های یک جوان بیست و دو ساله - که تازه از آمریکا بازگشته - خطاب به یک دختر پانزده ساله است که هنوز چندروزی از مراسم نامزدی آنها نمی گذرد و نیز توجه به زمان نگارش نامه ها که سال 52 و روزگار رژیم فاسد پهلوی است ، آنوقت خواهیم پذیرفت که خیلی قابل تامل است. .

     

    . . . ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد. . .

    . . . ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.

    ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.

    هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.

    ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن ، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . .

     

    . . . ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد .

    ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی . همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست . . .

    . . . اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن . خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . . .

    . . . همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود..

    ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن .

     




  • صابر ( سه شنبه 85/9/14 :: ساعت 10:57 صبح)
    السلام علیک یا فاطمه الزهرا(علیها السلام)
     
     
     

    هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن


    آنگه بیا با عاشقان، همخانه شو همخانه شو


    باید که جمله جان شویی، تا لایق جانان شویی


    گر سوی مستان می روی، مستانه شو مستانه شو




  • صابر ( چهارشنبه 85/8/17 :: ساعت 2:32 عصر)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (علیها السلام)


    عصر دیروز «میرفت مسعود» یک بانوی فلسطینی حامل مواد منفجره، به میان جمعی از سربازان رژیم صهیونیستی در پست بازرسی «طیار» در بیت حانون رفت و با انفجار آن، باعث زخمی شدن تعدادی از نظامیان صهیونیست شد.

     

    آهای اعراب بی غیرت خفته در نفت


    زنان فلسطینی تا آخرین قطره خون از فلسطین دفاع خواهند کرد.


    و تا ابد زنده خواهند ماند و شما منفورترینان روی زمینید.


    ای علی


    ما خود را شیعه ی تو می دانیم


    تو که هتک حرمت به زنی یهودی را تاب نیاوردی


    حال ما راببین...


    شیعیان خود را


      که به کشته شدن فلسطینیان عادت کرده اند


    ای علی خودت به داد آنها برس


    چون که ما کارهای مهم تری داریم.


    اگر وقت پیدا کردیم و مسئولین راهپیمایی ترتیب دادند در آن شرکت می کنیم. ولی بیشتر از آن

     را  از ما نخواه.................................................................................




  • صابر ( دوشنبه 85/8/15 :: ساعت 9:42 صبح)

    السلام علیک یا فاطمه الزهرا (علیها السلام)

     

    بابایی از دیدگاه شهید آیت الله صدوقی

    حجه الاسلام صالحی راد

    رئیس دفتر شهید آیت الله صدوقی

     

    حضرت آیت الله صدوقی خیلی به جناب سرهنگ بابایی علاقه‌مند بودند، و شاهد بودیم و می شنیدیم که ایشان می فرمودند:

    «بابایی چه جوان دوست داشتنی و اهل معنایی است.»

    و همیشه آرزو می کردند و می گفتند:

    « ای کاش ما هم در کارهایمان این چنین خلوص می داشتیم!»

     

     




    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    سالگرد شهادت................
    [عناوین آرشیوشده]