سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صابر
  • صابر ( سه شنبه 87/2/17 :: ساعت 11:24 صبح)

    السلام علیک یا فاطمة الزهرا (س)

    مطلب زیر برگرفته از سایت مستضعفین است:

    http://www.mostazafin.org/

     

    با سلام

    بعد از چندین سال سکوت و از گوشه یی نگریستن طاقتم تمام شد. بدین جهت بر خود لازم دیدم به عنوان خواهر تمام شهدا و بزرگ خانواده باکری گفتنی هایم را بگویم و یقین دارم که این نوشته ها خواسته برادران شهیدم می باشد. تشکر از صحبت های خالصانه دوستداران واقعی شهدا و گله از دوستداران موقعیت طلب خون شهدا.

    من از مهدی و حمید سخن می گویم ولی یقین دارم این درددل همه خانواده های شهداست.

    در خون باکری ها عشق و علاقه به مقام و منصب و دنیاطلبی به لطف پروردگار وجود نداشت و ندارد به همین علت علی و مهدی و حمید گمنام زیستند و بدون ادعا زندگی کردند و خدمت خالصانه و بلاعوض را پیشه خود کردند.

    شمایی که به اسم مهدی و حمید مراسم بزرگداشت به خصوص برای مهدی برپا می کنید آیا واقعاً آنها را شناخته بودید؟ آیا می دانید که برادران من از هرج و مرج بیزار بودند و اسراف از بیت المال را بر خود حرام می دانستند؟

    آیا می دانید که آنها حتی با خودکار بیت المال نامه به خانواده و همسران شان ننوشتند؟ آیا می دانید مهدی زمانی که مسوول شهرداری ارومیه بود حتی یک بار برای ایاب و ذهاب منزل تا محل کار از اتومبیل دولتی و راننده استفاده نکرد؟

    آیا می دانید حمید زمانی که اتومبیل جهاد در اختیارش بود برای انجام امور خانواده از اتومبیل خانواده اش استفاده می کرد؟ آیا می دانید شهردار بودن مهدی را اهالی کارخانه قند ارومیه که در آنجا بزرگ شده بود و اطرافیانش، حتی بسیاری از بستگان که دور و بر او زندگی می کردند، نمی دانستند؟

    پس چرا همه ساله پول های کلان از بابت بزرگداشت مراسم از بیت المال جهت پوسترها و غیره برای او مصرف می شود؟مهدی و حمید همیشه می گفتند به قدری بزرگوارهای بسیجی در جبهه ها هستند که ما از آنها شرمنده ایم، چرا از آن بزرگوارها یاد نمی کنند، چرا از حال خانواده آن بزرگواران نمی پرسند و من امروز می پرسم چرا وقتی برای مهدی مراسم یادبودی در زادگاهش ارومیه برگزار می شود عده یی به شمار انگشتان دست شرکت می کنند ولی برای مراسم تهران چندین اتوبوس و پروازهای هوایی از ارومیه به تهران عازم می شوند.

    پاسخ این را هم شماها خوب می دانید، هم ما. برادران من در زمان حیات وقتی از دل و جان و باصداقت مشغول به خدمت به جمهوری اسلامی بودند، زیر تهمت ها و انواع مارک ها خرد شدند. شما را به خدا سوگند می دهم بعد از شهادت شان با اعمال و رفتارهایی که مورد علاقه و تایید آنها نبوده و در خلاف جهت اهداف آنها است استخوان های گم شده آنها در خاک عراق را اینقدر نلرزانید.

    شما اگر مهدی و حمید و مهدی ها و حمیدها و همت ها و… را خیلی دوست دارید این هزینه ها را برای ایجاد کارخانه و اشتغال برای فرزندان شهدا و جهت رسیدگی به خانواده هایی که هدف شان از جان بر کف گذاشتن شان فقط بهتر زندگی کردن ملت فقرزده بود صرف کنید.

    همه ساله از طرف همسران این شهدا مراسم بزرگداشتی برگزار می شود که قدم تمام علاقه مندان به این شهدا بر روی چشم های خانواده باکری است. شما مسوولین گرامی اگر علاقه مند به بزرگداشت و یادبود شهدا هستید، می توانید با برگزاری سخنرانی بدون هزینه های کلان از شهدا یاد کنید و دیگر نیازی به صرف هزینه های گزاف و زدن پوستر و اسراف نیست چون اگر آنها دوستدار این مسائل بودند مانند خیلی های دیگر در جبهه ها نبودند و با عشق و علاقه از همه چیزشان نمی گذشتند.

    مهدی از مبارزه هدف داشت. همیشه می گفت قرار است حکومت عدل علی در کشور برقرار شود. همسایه گرسنه یی نخواهیم داشت. دیگر فاصله طبقاتی وجود نخواهد داشت.

    آیا این است دوست داشتن مهدی باکری؟حمید عاشق فرزندان و همسرش بود. مگر مهدی به پدر شدن و زندگی در کنار خانواده و عزیزانش علاقه نداشت ولی آنها هدفی بالاتر از خودشان و خانواده هایشان داشتند. آنها به ما می گفتند اگر ما به جنگ کفر نرویم بلایی که بر سر زنان سوسنگرد آمد بر سر شما هم می آید.

    باید از دین و کشورمان دفاع کنیم تا آزاده زندگی کنیم و حالا آیا این است پاسخ به هدف و خواسته آنها؟ملتمسانه خواهش می کنیم دیگر من و مای دل سوخته طاقت دیدن این کارها را به اسم شهدا نداریم.

    از بزرگوارانی یاد کنید که بسیار پاک تر و خالص تر از مهدی و حمید بودند(به گفته خود آنها)، به خود آیید و این همه برای رسیدن به مقام و اهداف دنیوی به دنبال گروه بندی و موافق و مخالف هم بودن نباشید.

    شما هم چند صباحی مثل آنهایی که در زمان حیات شان مصدر کار بودند ولی مثل پایین ترین رده کارکنان شان زندگی کردند، باشید تا شاید خون شهدا از شما راضی باشد. چون همیشه شعار زمان انقلاب در گوش هایم زنگ می زند، وظیفه بر خود دانستم به عنوان یک خواهر و یک مسلمان که در آن زمان فریاد می زدیم سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن و هیهات من الذله و اکنون نیز مسلمانی هستم که همان راه را می روم.

    دیگر طاقت سکوت کردن و شاهد بودن بر بی اعتنایی به خواسته ها و هدف ها و تفکر شهیدانم را ندارم. با بازگو کردن فشار درونم وظیفه ام را نسبت به شهدا خالی کرده و انجام می دهم، هر بار در جراید مطالبی غیرواقعی می خوانم تنم می لرزد. در روزنامه یی نوشته شده بود مهدی بعد از فرار از پادگان به دستور امام (ره) زندگی مخفی اش را آغاز کرد. مهدی هیچ وقت زندگی مخفی نداشت.

    مهدی بعد از دستور امام راحل بر ترک پادگان ها به ارومیه نزد خانواده اش برگشت و گفت حالا زمان مبارزه علنی است و اعلامیه های امام را به همراه آورده بود که شب ها توسط خواهر و برادرهای کوچک ترمان در کارخانه قند و منازل پخش می شد و شب ها بر دیوارها شعارهای انقلاب را می نوشتند و به همراه شهید مهدی امینی و چند تن از دوستانش به شهرهای اطراف ارومیه برای سخنرانی و آگاهی دادن به مردم می رفتند تا زمان بازگشت امام که به تهران رفت.

    مهدی هیچ وقت به غیر از زمان تحصیل دانشگاهی اش دور از خانواده زندگی نکرد و مخفی هم نبود. خواهشمندم چنانچه از صحت مطالبی مطمئن نیستید در مورد باکری ها چیزی ننویسید.

    با تشکر خواهر باکری ها و خانواده آنها

     





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    سالگرد شهادت................
    [عناوین آرشیوشده]